علت انحراف افراد از شناخت و بندگی خدا

  • چاپ

«بسمه تعالی»

پرسش: علت انحراف افراد از شناخت و بندگی خدا(حتی بعضی از دانشمندان با اینکه عمر خود را در راه شناخت پدیده ها گذرانده اند)، چیست؟

پاسخ: این موضوع علل زیادی می تواند داشته باشد که به دو مورد از آنها اشاره می کنیم:

1-بی توجهی به آثار وجود خدا: اگر گفته می شود از شگفتی های یک برگ درخت می توان خدا را شناخت درباره ی کسانی است که بخواهند خدا را بشناسند،‌ اما کسی که در جستجوی خدا نباشد، هرگز با دیدن آثار، خدا را نمی شناسد. به این مثالها توجه کنید:

الف) یک جگر فروش روزی ده ها جگر را می شکافد و به سیخ می کشد، اما چه بسا مویرگ ها را نشناسد، چون در مقام و فکر و اندیشه شناخت مویرگ نیست. ب) نجاری که دائماً نردبان می سازد از آنها بالا نمی رود،‌ زیرا قصد بالا رفتن ندارد. ج) کفاشی که کارش ساخت و دوختن کفش است، کفش ها را نمی پوشد، زیرا قصد پوشیدن ندارد. د) یک آئینه فروش که موهایش نامرتب است، از صبح تا غروب صدها بار به آئینه نگاه می کند، اما موی خود را مرتب نمی کند، زیرا او در فکر فروش آئینه است نه اصلاح موی خویش. بسیاری از دانشمندان نیز پدیده ها را شناخته اند، اما قصد شناخت پدیده آورنده حقیقی را ندارند و یا اصلا به آن نمی اندیشند.

2-دوام نعمت ها: بسیاری از اوقات اگر نعمتی از اول عمر با ما باشد ممکن است دیگر برای ما تازگی نداشته باشد. اینکه ما آثار خدا را می بینیم و به یاد او نیستیم و قدر آن را نمی دانیم، به این دلیل است که از اول زندگی در آن نعمت ها بوده ایم. مثلاً انگشت شصت از اول تولد با من و شما بوده، اما اگر این انگشت برای مدت کوتاهی بسته شود یا اصلاً بریده شود، می بینید که بدون آن نمی توانید حتی دکمه یقه خود را ببندید یا بتوانید خودکاری را به دست گرفته و خطی بنویسد. آری، دوام و ماندگاری نعمت ها سبب غفلت ما از خدای متعال می شود لذا وقتی حادثه ای رخ می دهد آن وقت به یاد خدا می افتیم. چنانکه خداوند متعال می فرماید: «ما گاهی مردم را در تنگنا قرار می دهیم تا شاید با حضور ذهن و قلب به درگاه ما تضرع کنند».

3-تأثيرپذيرى از محيط‍‌.: حضرت موسى عليه السلام به اتّفاق قوم خود كه خداپرست بودند، وارد منطقه‌اى شدند كه مردم آن بت مى‌پرستيدند. همين كه نگاه قوم موسى علیه السلام به آنها و بت‌هايشان افتاد، از آن محیط تاثیر پذیرفتند و گفتند: براى ما نيز خدايى از بت قرار ده: «اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ».[1] روزگار ما هم تقریبا همین است. غالب افراد تحت تاثیر دیگران دچار انحرافات می شوند.

4-رفيق بد: چه بسا فردى خودش، خوب و بد را مى‌فهمد و مى‌داند، امّا رفيق بد، او را منحرف مى‌سازد. قرآن مى‌فرمايد: انسان گمراه در روز قيامت مى‌گويد: «يا وَيْلَتى‌ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا، لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ؛ اى كاش فلانى را دوست نگرفته بودم، او مرا از ياد خدا غافل و منحرف ساخت».[2] خیلی از افراد به میزان مشکلات و بدبختی هایی که از ناحیه دوستان ناباب گرفتار می شوند توجه جدی ندارند.

5-تبليغات سوء و هنرمندان منحرف: ممكن است با تبليغات مسموم، كارهاى پسنديده، ناپسند و امور ناپسند، پسنديده جلوه داده شود. مانند تبليغات فرعون مبنى بر خدايى خويش، «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‌»‌[3] كه مورد پذيرش قوم او قرار گرفت. همچنین هنگامى كه حضرت موسى عليه السلام براى مناجات و دريافت وحى به كوه طور عزيمت فرمود، سامرى كه يك هنرمند بود از اين فرصت استفاده كرد و با ساخت گوساله‌اى، مردم را گوساله پرست نمود. «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ».[4] امروز هم اغلب گروه ها و جریان های منحرف در دنیا، از طریق تبلیغات و رسانه ها و تولیدات به ظاهر جذاب، اهداف زشت خود را زیبا جلوه می دهند و نسل های مختلف را به تدریج به نابودی می کشانند.

6-اكثريّت‌گرايى و ترس از تمسخر و تحقیر دیگران: گاهى انسان خود مى‌داند مطلبى باطل و نارواست، امّا به خاطر اينكه اكثريّت آن را مى‌پسندند، بر اساسِ‌ "خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو" از جامعه پيروى و تبعيّت مى‌كند. در صورتی که انسان ها باید همیشه دنبال حقیقت باشند و لو تعداد اهالی حق در دنیا کم باشند. همه عالم بگویند الان شب است در حالی که تو حقیقتا خورشید را در آسمان ببینی و تو هم بگویی شب است قطعا عاقلانه و حکیمانه نیست. البته گاهى هم انسان ها به خاطر در امان ماندن از تمسخر و تحقیر ديگران، از بيانِ‌ اعتقادات صحيح خود دست بر مى‌دارند که این روش، روش آدم های ترسوست نه آدم های بزرگ و مستحکم و بلندنظر.

7-هوا و هوس و آرزوهای دور و دراز دنیایی: تمايلات نفسانى و پيروى از غرائز، از بروز امور فطرى جلوگيرى مى‌كند. براي این که جواب سؤال به خوبي روشن شود، باید توضیحي پیرامون این عبارت، مخصوصا کلمه "فطرت" داده شود. واژه "فطرت" که در فارسي به "سرشت" ترجمه مي شود، دلالت بر نوع خلقت و آفرینش مي کند، ولي معمولا در مورد انسان به کار مي رود و چیزي را "فطري" مي گویند که نوع خلقت انسان اقتضاي آن را داشته باشد و خدادادي و غیر اکتسابي و کم و بیش مشترک بین همه افراد انسان باشد. [5]

 

[1]  سوره اعراف ، آیه 138

[2]  سوره فرقان ، آیه 28

[3]  سوره نازعات ، آیه 24

[4]  سوره طه، آیه 88

[5] .آموزش عقاید، محمد تقی مصباح یزدی